دختر بابا

همه از دایره ی عشق تو بیرون رفتند دل ما بود که چون نقطه ای پا بر جا بود

دختر بابا

همه از دایره ی عشق تو بیرون رفتند دل ما بود که چون نقطه ای پا بر جا بود

عشق

آه که هر کس در گوشه وکناری  می کوشد تا به گونه ای گرمای دلپذیر آن را در قلب خود حس کند

مگر تو بارها با چشمانی پر از اشک به اسمان چشم ندوخته ای و آهی از دل نکشیده ای ؟

به راستی چند بار از سر کوچه یا خیابانی گذر کرده ای ونگاهی آغشته به درد به آن انداخته ای ؟

چند بار در نیمه  های شب دست به سوی ستارگان گشوده ای تا سوار بر بال رویا هایت لطافت وجود معشوق را بر سر انگشتانت حس کنی ؟

عاشقی دردی است که بی آن ، نه من، نه تو و نه هیچ انسانی را که قلبی در سینه داشته باشد یارای گذر دوران زندگانی نیست . دردی است که زیبایی اش را چه آسان میتوان  در نگاه عاشق دید و نوای امید بخشش را در تپش قلب او شنید .

عاشقی زیباست،همچون لحظه دیدار ،عاشقی زیباست...

و عاشقی بس  زیباست.